مقدمه کتاب سوم :
” پشت آن کوهای بلند ، بعد از چمنزارها ، ایستاده اند … آرام و نورانی … درخشان و با شکوه … اسبهای سفید … روشنایی و کوه …
پشت قله پشت برفها ، پشت آینه …. و پس باران … خواهد آمد به رنگ رویایی سپید و نورانی خواهد آمد
پس از باران …
پس از باران تند … پس از رعد و برق و طوفان … یک نفر از پس آینه می آید … یک نفر پس از باران
صدای رعد و برق او را وحشت زده از حال خود خارج کرد . این زمستان گویی تمامی نداشت و انگار می خواست برای ابد ، بدون بهار ، بر ولارینال حکمفرمایی کند .
درباره این سایت